• وبلاگ : ترانه ي تارا
  • يادداشت : فريب خورده
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    ليلي داستان نظامي گنجوي داشت جان مي داد. سرشو گذاشته بود رو دامن پيرزني. تب كرده بود. رنگ عوض مي شد. آخرين لحظات چشمانشو باز كرد. گفت برو به مجنون بگو: ليلي تو از ديشب تب كرده. داره مي ميره. رنگش عوض ميشه
    مجنون برو به كسي دل ببند كه تب نكنه تا رنگش عوض بشه
    برو به كسي دل ببند كه هميشه برات بمونه
    هيچ وقت نميره
    آرماني باشيد